پرويز بيرون، دُرّي درون، چاپ لب پنجره…

متني که در ادامه مي‌آيد به عنوان سرمقاله شماره 117 ماهنامه صنعت بسته‌بندي به چاپ رسيده است

‌بسياري از آنهايي که موسيقي راک مي‌پسندند شيفته‌هيجان و بزن و بکوب پر سر و صداي آن هستند. خواننده‌هاي موسيقي راک روي صحنه آرام و قرار ندارند. بالا و پايين مي‌پرند يا با صداهايي که از ساز خود در مي‌آورند دل شنونده را تکان مي‌دهند. اما اين همه هيجان و هياهو براي چيست. اغلب همه آن چه که اين موسيقي پر زد و خورد مي‌خواهدبگويد همان چيزي است که عده‌اي آن را آهسته‌و با استدلال مي‌گويند. مثنوي مولوي بهترين نمونه آن است.

در واقع آن هيجان و جنب و جوش چيزي نيست جز روش صحبت کردن خاص گروهي خاص که با روش ديگر نمي‌توانند همان حرفي را که ديگران مي‌زنند بيان کنند. و صدالبته‌که آنها اصولا اين گونه حرف زدن را دوست دارند و به اصطلاح با آن حال مي‌کنند. جور ديگر هم بلد نيستند.

مدتي است که اصحاب هر صنعت و حرفه‌اي با نگراني به متولي دولتي خود مي‌نگرند که اين يکي تا کي بر سر کار خواهد بود و نفر بعد چه اخلاق و سليقه‌اي خواهد داشت. ما آخر نفهميديم خانه‌تکاني‌هاي دولتي کي به پايان مي‌رسد و با کدام دولتمرد مي‌توان صحبت از برنامه‌هاي درازمدت و چشم‌انداز بيست ساله کرد. داخل دولت شبيه موسيقي راک شده. پر سر و صدا و پر هيجان. اين مي‌رود آن مي‌آيد. مي‌برند و مي‌آورند. جا به جا مي‌کنند. سر و صدا مي‌شود. در حالي که تفاوت چنداني در شرايط موجود (مثلا معضلات فرهنگي جامعه) ديده‌ نمي‌شود. آن که مي‌آيد پس از مدتي حفظ ظاهر و آرامش خود بالاخره داس را بيرون کشيده و در کمترين زمان آن چه را که از نظر خود اضافه مي‌آيد درو مي‌کند. بدون در نظر گرفتن اين که پيامدهاي چنين تغييراتي چه شوکهايي به کشور وارد مي‌کند.

مگر مي‌شود در کشوري در سطح مديران عالي‌رتبه تغييرات به دليل ”عدم انطباق“ و ”عدم سازش“ رخ دهد‌و نتيجه آن به تغيير ”عملکرد“ منجر نشود. همين است که جلوي وحدت رويه و پيشرفت کشور را مي‌گيرد و سرمايه‌‌هاي ماد و معنوي را مي‌پراکند. مکرر مي‌شنويم که فلي از فلان‌جا رفت. فضاي دولت پر شده از قهرها و به يکديگر پشت کردنها. معلوم است خانواده‌اي که والدين آن دائم در حال ناسازگاري و درگيري باشند چه فرزنداني به جامعه ارائه خواهد داد.

مردم در حسرت آن هستند که يک مسئول عالي‌رتبه دولتي پيدا کنند که بيست سال سر جايش باشد و بتوان روي تجربه او حساب کرد. مگر در مدت سي سال، يک پست دولتي را چند نفر بايد مديريت کنند. آيا ادارات دولتي آموزشگاه هستند؟ جايي که براي سرنوشت کشور تصميم‌گيري مي‌شود ”تاکسي“ نيست که هي سوار و پياده شوند. تا اصحاب ن و صنعت مي‌آيند با اخلاق يکي خو بگيرند و خود را با سلايق وي عادت دهد با ناموجهترين دليل ممکن (در مقايسه با مسئوليتي که آن مسئول در ب ملت و کشور دارد) از صحنه بيرون رفته‌ و شخصيتي جديد با روحيات متفاوت پا به ميان مي‌گذارد. اين را مقايسه کنم با نو به نو شدن فراندهانمان در زمان جنگ تحميلي. ياد آن روزها بخير. اما آن کجا و اين کجا. آن جا اگر در يک عمليات چهار مرحله‌اي چهار فرمانده گردان عوض مي‌شد به دليل آن بود که فرمانده قبلي بر سر پيمان خود جان داده بود و فرمانده جديد با اداي احترام به ا و عزم بر ادامه راهش مسئوليتش را بر عهده مي‌گرفت.

محس پريز معاون فرهنگي سابق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‌ که گذشته‌از برخوردهاي سرد و از بالا به پايينش گمان مي‌رفت به عنوان يکي از معدود دولتمرد <پايه‌دار> دولت فعلي سنگرش را حفظ کند و جامعه با بودن او شاهد ثبات نسبي در عرصه سلايق (نه سياستگزاري) فرهنگي باشد نيز قبل از آن که جان بر سر پيمان خود بگذارد، اين سنگر را ترک و به سنگر ديگري رفت.

آيا در يک دولت که بايد سياست و سليقه‌اي واحد در اداره کشور داشته‌باشد اين همه جابجايي به صلاح است؟ آن هم به شکلي که خبرگان منتخب رييس جمهور هيچ يک يکديگر را قبول نداشته‌باشند. آيا اين ملت صبور و خدمتگزار ارزش آن را ندارد که مديران ارشد نظام خاطرش با يکديگر مدارا کنند؟ آيا زاويه ديد و عمل ايشان اين همه نسبت به هم انحراف دارد؟ پس وحدت رويه و وحدت نظر و امثال اينها که به مردم توصيه مي‌شود کجاست؟ پس چه طور است که مردم بايد اين همه اختلاف سليقه در مديريت اجرايي را به جان و دل بپذيرند و در پاسخ به تصميمات مديران رنگارنگ دولت چَشم بگويند اما اين خواص محترم، در پيشگاه خدا و مردم براحتي از يکديگر قهر و امانت الهي را رها کنند؟

موضوع تغيير معاون فرهنگي براي آقاي وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي‌ به آساني صدور يک نامه است اما حوزه‌هاي زيرمجموعه اين معاونت مانند صنعت چاپ که در طول سه دهه، بيست مدير کل عوض کرده مانند يک زخم ناسور شده که ديگر تحمل دست خوردن ندارد. چند سالي بود که يک رويه واحد در سياستگزاري و مديريت دولتي چاپ برقرار شد. روشي که نشانه پيدايش نوعي از مديريت دولتي بود که نه‌تنها تا حدودي رضايت بخش خصوصي بلکه هماهنگي نسبي ايشان با دولت را نيز در پي داشت. دوره مديريت <اسدالله جامي‌> مديرکل اسبق چاپ، تا ميرکل <جلال ذکايي> و سپردن امور به معاونش <يوسف افراش> پس از کناره‌گيري، دوره چندساله‌اي را براي صنعت چاپ رقم زد که کمترين تنش و انحراف در آن ديده شد و همين آرامش نسبي باعث همگرايي بيشتر خانواده چاپ در کشور و توسعه کمي و کيفي آن در چند سال اخير شد.

امروز اما چشمهاي اصحاب صنعت سوم جهان در ايران يعني صنعت چاپ با نگراني، اين خانه‌تکاني را دنبال مي‌کند. همه از يکديگر مي‌پرسند اين آقاي وزير که چنين بي‌مها عزل و نصب مي‌کند آيا از ما خواهد پرسيد که از متولي دولتي خود و عملکردش راضي هستيم يا نه؟ يا اين که فردا که سر کار خود رفتيم بايد با برادر بزرگ جديدي روبرو شويم؟

تا زماني که تصميمات يک مدير دولتي در سرنوشت يک صنعت، تاثيرگذار است، بهر‌ه بردن از رايزني و مشاوره جامعه ذي‌نفع در انتخاب مديران امري شايسته‌و صلاح محسوب مي‌شود که با نفس سياست و مديرت ني اختلافي ندارد.

چه خواهد شد؟ آيا بهمن دري معاون فرهنگي جديد وزارت ا دست به انتخاب درستي خواهد زد. ي اين که وي نيز بدون سي وضع موجود و تنها ب اميد‌به اين که اوضاع را بتر خواهد کرد ياران خود را از پيش وب کرده است.

بياييد پس از عوض شدن بيست مديرکل با بيست سياست گوناگون و پس از ظهور ثبات نسبي مديريت حوزه چاپ در چند سال اخير، اميدوار باشيم که دوره اين تفاهم و هماهنگي به سر نيامده و مي‌توان برنامه‌ريزي‌هاي بلندمدت براي رشد صنعت چاپ کشور و صنايع وابسته‌ آن را همچنان ادامه داد.

سردبیر پایگاه خبری پیام صنعت بسته‌بندی عضو سازمان خبرگزاران بین‌المللی بسته‌بندی IPPO (International Packaging Press Organization) member

بیشتر بخوانید . . .