در اين شمار ه ميخواهم درباره نگاه ديگران به خودمان صحبت کنم.
ما نميتوانيم بگوييم بهترين مردمان دنيا هستيم. بسياري از ملل با فرهنگ و سابقهدار، خود را برتر و بالاتر از ساير مردم کره زمينميبينند. البتهواقعيتهايي هست که همواره مردم ايران را وا ميدارد تا خود را جدا از ساير اقوام و البتهبالاتر از آنها ببينند. واضح است که بسياري از منابع تاريخي و مستندات ما درباره تاريخ ايران در پيش از اسلام، بشدت ايراني است و خود ما نيز دوست داريم همينطور باشد. در واقع آن چه از تاريخ ايران در پيش از اسلام در ايران خواندهميشود ايراني است در حالي که همين بخش از تاريخ ايران در کشورهاي غربي، تحت تاثير نوشتههاي تاريخنويسان يوناني ميباشد. غربيها در تجزيه و تحليلهاي خود درباره ذات و فرهنگ ايرانيها کاملا تابع مورخان يوناني و برداشتهاي ايشان از ايران هستند.
نکته اين جاست که تفاوتهاي زيادي در خصوص تصوير ايران و ايراني بين تفاسير يونانيها و ايرانيها وجود دارد. اين واقعيت نهچندان خوشايند را سه سال پيش وقتي کتاب ”دماوند“ را ميخواندم به طور جدي درک کردم. کتاب دماوند به وسيله دو محقق خوشنام اتريشي درباره کوه دماوند و منطقه البرز نوشتهشده بود. نويسندگان اين کتاب بر اساس تحقيقات و مشاهدات خود چنان دماوند را منحصر به فردترين کوه جهان معرفي کرده بودند که خواننده خيال ميکرد اينان از عاشقان ايران و آب و خاک آن هستند و يا ارتباطي با مراکز فرهنگي ايران دارند. در حالي که اين گونه نبود و اين کتاب مستقل از ايران و سازمانهاي دولتي و غير دولتي آن و به زبان آلماني در اتريش به چاپ رسيده بود. يک تاجر ايراني وطندوست در اتريش اين کتاب را ديد و با خريد امتياز آن نسخه فارسي آن را تهيه کرد. نکتهاي که مرا به فکر وا داشت اين بود که آن دو محقق اتريشي که با احساس مسئوليت بسيار بالا تمام زير و بم منطقه دماوند را تجزيه وتحليل کرده و اسناد و تصاوير علمي مهمي را در اختيار خوانندگان قرار داده بودند در بخشهاي تاريخي کتاب مستندات تاريخي را آوردهبودند که منشاء آنها يوناني بود و البتهتا حدي متفاوت با آن چه ما از تاريخ خود ميدانيم.
اين يک واقعيت است که شناخت بسياري از مردم جهان از جهان بر اساس مـنـابـع غـربي است. شناخت خود غربيها از تاريخ قديم نيز براساس نوشتههاي مورخان يوناني است. خب اين چه تاثيري در امروز ما دارد؟
طـبـيـعـت بسياري از مردم جهان اين است که هنگام دوستي و دشمني با يکديگر، پاي اصل و ريشه يکديگر را به ميان ميآورند. در دهههاي اخير هرچه تنشهاي ايران با غربيها شدت بيشتري گرفت ارزشهاي ايراني بيشتري در دنيا هدف حمله قرار گرفتند. تهديد نام تاريخي ”خليج فارس“ از جمله اين حملات است که زير چتر نقد منفي نفوذ غير قابل انکار ايران در منطقه و ترويج و جا انداختن يک باور غلط در مورد وجود خوي سلطهگري ايرانيان انجام ميشود. در سالهاي اخير حتي پاي هاليوود نيز به طور جدي به اين ميدان باز شد و با تخريب چهره قوميايرانيان هيزمي به اين آتش افزوده شد.
با اين حال در اظهار نظرهاي بسياري از انديشمندان، بازرگانان و مقامات غربي که در سالهاي پس از جنگ به ايران سفر کردهاند همواره تغيير مواضعي آشکار ديده شد که ناشي از کشف عيني واقعيتهاي مثبت ايران و جامعه ايراني بوده است. يعني بسياري از ايشان پس از سفر خود به ايران ديدگاهها و عملکرد خود را نسبت به ايران تـغيير دادهاند. همچنين است تجربيات واقعبينانه بسياري از کارشناسان خارجي پروژههاي فني و مهندسي که در ايران اجرا ميشود.
ترس يا تحسين
از جمله مسائلي که هر کس بايد تکليف خود را با آن روشن کند اين است که رابطه خود را با قدرتمندان و توانگران چگونه تنظيم کند. ترس، احترام يا تحسين؟
هر نوع رابطهاي که باشدتحت تاثير احساساتي نظير واژههاي بالا است.
ابتدا بايد بگويم با آن که بسياري از مسائلي که درباره آنها صحبت ميکنم تحت تاثير سياست است اما سخن من درباره پيامدهاي سياست در صحنه جامعه و روابط بين ملل ميباشد نه خود سياست.
پس از آغاز تنش بين ايران و غرب، قرار بر اين شد که مردم دنيا را از ايرانيان بترسانند. مدلي که انتخاب کردند بر مبناي ترس از يک ديوانگي ذاتي بود که به مردم ايران نسبت دادند. مرحوم مرتضي مميز استاد گرافيک ايران در يکي از جلسات درس دانشگاه گفت يک بار که به فرانسه براي داوري يک مسابقه پوستر فيلم دعوت شده بود و از قضا به دليل شهرت و سابقهاش به عنوان رييس هيئت داوران برگزيدهشده بود هنگاميکه کنار يکي از اعضاي هيئت داوران نشستهبود وي به مميز گفته: “مرتضي نارنجکت رو کجات قايم کردهاي؟”!
مرحوم مميز اين خاطره را دقيقا در رابطه با بيان ديدگاه غربيها نسبت به ايرانيان در آن زمان (دهه شصت تا هفتاد شمسي) تعريف کرد.
چند سال پس از جنگ، با برقراري آرامش در کشور و اوج گرفتن فعاليتهاي علمي و صنعتي ايرانيان از يک سو و ازدياد رفت و آمدهاي ايرانيان به کشورهاي خارجي (خصوصا غربي) مردم جهان دوباره اين فرصت را پيدا کردند که با مردم آرام و هوشمند ايران آشناتر شوند. در اين سالها و سالهاي پس از آن، بياساس بودن استراتژي ترساندن مردم جهان از ايراني ديوانه و پس از آن، ايراني هرج و مرجطلب کاملا عيان شد. جو جديد رسانهاي و سياسي همچنان بر استراتژي ترس از ايران پافشاري کرده و تبليغات منفي بر روي ترس از قدرتطلبي ايرانيها متمرکز شد.
به نظر من اين خود به منزله يک موقعيت بهتر براي ايران بود و هست زيرا نفس ”ترس از قدرت“ با ”ترس از ديوانه و وحشي“ تفاوت زيادي دارد. تمدن با ”ديوانگي“ و ”وحشيگري“ قابل جمع نيست اما با ”قدرت“ قابل جمع هست.
نخستين وظيفه ايرانيان در اين زمان اين است که ترس ديگران را به تحسين تبديل کنند. يعني ترس از تواناييهاي ايرانيان در انجام کارهايي که ممکن است نتايج بدي داشتهباشد بايد به تحسين تلاش و پشتکار ايرانيان در دستيابي به قلههاي رفيع علم و فنآوري و ممکن کردن ناممکنها تبديل شود.
بـشريت همواره براي افراد تلاشگر و با اراده نوعي احترام قائل شده است. سالهاي سال برنامهريزان ضدايراني سعي کردند تصويري نادرست از ايران و ايراني به مردم جهان ارائه کنند. سال 1381 وابستهبازرگاني سفارت اسپانيا براي کسب اطلاعاتي از صنعت بستهبندي ايران به دفتر من آمده بود. وي و وزارت بازرگاني اسپانيا مامور بودند پيشنهاداتي را در قالب يک طرح جامع آماده کرده و در زمان سفر رييسجمهور وقت ايران (محمد خاتمي) به اسپانيا براي توسعه همکاريهاي بين دو کشور به وي ارائه دهند. در ميان پرسشهايي که اين فرستاده اسپانيايي از من پرسيد، پرسش خاصي وجود داشت. وي پرسيد رابطه ايرانيان با ”هايتِک“ (فنآوريهاي پيشرفته) چگونه است؟ اين پرسش توجه مرا به سن و سال او جلب کرد. به نظرم آمد نميتواند بيش از بيست و پنج سال داشتهباشد و شناخت او از ايران متناسب با سن و سال اوست. با مثالهايي او را قانع کردم که چشم ايرانيان به جز بهترينها و بالاترينها چيز ديـگري را نمي بيند اما وضعيت مالي و نوع قراردادها نقش مهمي در تحقق اين خواسته دارد.
چرا اين خاطره را گفتم؟ براي اين که بگويم امروز ديگر حتي چنين سوالي نيز درباره ايرانيان پرسيده نميشود. دستيابي ايران به انرژي هستهاي و پيشرفت در صنايع هوافضا در کنار پيشرفتهاي علمي ديگر مانند سلولهاي بنيادي و شبيهسازي حيوانات، رفتهرفتهنگاه مردم جهان به ايرانيان را تغيير داده است.
امروز ديگر کسي درباره درک ايرانيان از ”هايتک“ سوال نخواهد کرد. زيرا سوال خندهداري است. امروز بسياري از صاحبان فنآوريهاي پيشرفته بيصبرانه در انتظار شکستن تحريمها هستند تا تجهيزات پيشرفته خود را به صنايع در حال توسعه ايران بفروشند. توليدکنندگان و ماشينسازان اروپايي را ميشناسم که تا چند سال پيش حتي حاضر نبودند درباره ايران صحبت بکنند. اما بتدريج به ايران نزديک شده و امروز براي حضور و تبليغ در بازار ايران هزينههاي زيادي انجام ميدهند. در حالي که پيش از اين معتقد بودند در ايران درک و شعوري درباره فنآوريهاي بالاي ايشان وجود ندارد. من درباره شرکتهايي صحبت ميکنم که محصولاتشان در رده نخست صنايع بستهبندي قرار دارد و نصب ماشينآلات ايشان در يک شرکت، خود يک موضوع خبري براي رسانهها است. من از دوراني صحبت ميکنم که بزرگترين شرکت طراحي ظروف بستهبندي جهان از اين که تصوير و خبر محصول دو ماه پيش خود را براي مجله صنعت بستهبندي ارسال کرده بشدت عذرخواهي ميکند. زيرا متوجه ميشود آن خبر همان دو ماه پيش در اين مجله منتشر شده و او ميبايد تصاوير و خبرهاي خيلي خيلي جديدتري براي اين نشريه ارسال کند. در اين زمان ديگر پيدا کردن مرکب چاپ خوب هم در ايران کار دشواري نيست.
امروز صاحبان فنآوري به ايران هم نگاه ميکنند. من مطمئن هستم در اين نگاه، اثري از آن ترس برنامهريزي شده وجود ندارد. همه بايد تلاش کنيم نگاهي را که ديـگـران دوسـت دارنـد بـرپـايه ترس باشد به نگاهي برپايه تحسين تبديل کنيم. پيامدهاي آن هر چه باشد خير است.