این روزها در همه جا صحبت از اقتصاد مقاومتی است و این معنی را بر ذهن متبادر میکند که ما میخواهیم اقتصادمان را به گونهای سامان دهیم تا بتوانیم در مقابل تهدیدات اجنبی مقاومت کنیم. این تعریف اوضاعی سخت و پرفشار را در ذهن تصویر میکند. اما به نظر بنده اینچنین نیست و منظور از اقتصاد مقاومتی، اقتصادی است که مبنای آن با اقتصاد سرمایهداری متفاوت است و بنده آن را اقتصاد خدا محور مینامم. حال این اقتصاد خدا محور یعنی چه؟
از دوران انقلاب صنعتی (حدود 400 سال پیش) آن زمان که سرمایهداران دریافتند به جز زمین و کشاورزی، منابع دیگری هم برای افزایش سرمایه وجود دارد، حرکتی شروع شد تا انگیزۀ فعالیتهای اجتماعی را از خدا به سمت پول منحرف کند؛ این حرکت عاقبت پول را به جای خدا نشاند؛ تا به آنجا که در روزگار ما خدا دیگر نقشی در تعاملات اجتماعی ندارد و اگر هم فرد آدم معتقدی باشد، فقط در ارتباطات شخصی و قلبی خود گاهی سری به خدا می زند، و البته آن هم وقتی که گره کوری در کارش بیافتد. بگذریم، وقتی پول به جای خدا نشست، طبیعی است که هر آن کس که پول داشته باشد خدایی خواهد کرد. پس جهت بدست آوردن پول و رسیدن به جایگاه خدایی هر کاری مباح است. (به همین خاطر است که جنگهای خانمانسوز و جریانات تفرقهافکن برای رسیدن به این منظور طراحی و اجرا میشود.) آمریکاییها و یا به عبارت بهتر غربیها به همین روش زمام امور دنیا را به دست گرفتهاند. در واقع آنها زمام امور پول را در دست دارند و با کنترل دلار، جهان را کنترل میکنند. به کلام دیگر غربیها، میراثخور حرکتی هستند که از 400 سال پیش شروع شده است.
حال فرق اقتصاد خدا محور و اقتصاد پول محوردر چیست؟
این دو اقتصاد در امور اجرایی تفاوت چندانی با هم ندارند، یعنی تنظیمات اقتصادی بر مبنای عرضه و تقاضا است. همچنین در خلق ثروت نیز با هم منافاتی ندارند، چرا که اقتصاد، اگر خرج و دخل نکند، امری فشل و موهوم خواهد بود.( آنچه در بین خداپرستان ایجاد شبه کرده است همین مطلب است، آنها گمان میکنند اقتصاد خدا محور یعنی اقتصادی که به سود نمیاندیشد. در حالی که این گونه نیست.) فقط این اقتصاد، سودآوری را از دیدگاه رضای خداوند بررسی میکند. این نکته محل اختلاف بین این دو اقتصاد است. در واقع سودآوری داریم اما نه به هر قیمتی.
با یک مثال بحث را دامه می دهم. فرض کنیم در جامعهای نیاز به یک کالای خاص مثلا «بیل» باشد. در اقتصاد سرمایهداری تولید کنندگان ابتدا برآورد میکنند که نیاز جامعه به بیل آنقدر هست تا سرمایهگذاری تولیدِ آن را توجیه کند و اگر جواب منفی باشد؛ یا آن را تولید نمیکنند و یا بررسی میکنند که آیا میتوان به گونهای نیاز را آنقدر بالا برد که سرمایهگذاری توجیه پذیر و سودآور شود. البته در این راه کارهایی انجام میدهند که زیاد شرافتمندانه نیست؛ مثلا با تبلیغات نیاز کاذب پدید میآورند و یا کیفیت محصول را به گونهای پایین میآورند که بعد از مدت مشخصی خراب و غیر قابل استفاده شود، و مصرف کننده مجبور به خرید دوبارۀ محصول شود. به هر حال اگر جواب این سوالات مثبت بود آنگاه به سراغ تولید میروند.
اما در اقتصاد خدا محور وقتی نیازی در جامعه پدید آمد، بر تمام اقشار آن جامعه واجب کفایی است در تامین آن نیاز بکوشند و آن را بر طرف کنند. به طور مثال اگر نیاز جامعه 1000 بیل است تولید آن برای همه واجب کفایی است و وقتی این 1000 بیل تولید شد، ساخت 1001 بیل حرام است. اگر هم تولید بیل توجیه اقتصادی نداشت باید در خصوص تامین این نیاز راهکار دیگری بیابند، مثل واردات.
در واقع در اقتصاد پول محور، پول به هر قیمتی حتی به قیمت تلف کردن منابع جهانی بدست میآید. ولی در اقتصاد خدا محور حفظ اصول و منابع، اصل کار است. در اقتصاد پول محور تولید کنندگان در تقابل با طبیعت برمیخیزند و آن را خدشهدار و در مواردی نابود میکند. ولی در اقتصاد خدا محور اقتصاد موازی با طبیعت و همراه با آن حرکت میکند و بالطبع کمترین آسیب را به آن میزند.
این امر از آنجا ناشی میشود که در اقتصاد پول محور همه قوانین به دست متخصصان تدوین شده است، و متخصصان، هم به علت دید محدودی که دارند و هم به خاطر وفادری به کارفرماهایشان، قادر به عاقبت اندیشی نیستند و اغلب بعد از مدتی عیوب کار آنها نمایان میشود. اما در اقتصاد خدا محور، کارها به دست حکما سپرده شده است که دیدی همه جانبه دارند و عاقبت اندیشی بیشتری در آنها مشهود است و با تکیه به دیدگاههای خدا پسندانه کارها را به نفع عموم جامعه و حتی تمام جهان پیش میبرند نه به نفع عدهای سرمایهدار.
با مثالی دیگر میتوان بحث را بهتر دنبال کرد. در چند سال اخیر در جهت حفظ بهداشت عمومی استفاده از لیوانهای یکبارمصرف توسط متخصصین سفارش شده است. یعنی هرکس در یک لیوان آب بخورد و بعد آن را دور بیاندازد. خوب این از نظر متخصصان بهداشت بسیار عقلانی است و در نگاه اول هم عقلانی به نظر میرسد. اما یک حکیم یکجانبه به موضوع نمینگرد او عاقبت کار را در نظر میگیرد که اگر 7 میلیارد مردم جهان روزی یک لیوان مصرف کنند، جهان با 7 میلیارد لیوان یکبار مصرف شده – که نامش اکنون زباله است – چه باید بکند. بنابراین چنین تصمیمی در اقتصاد خدا محور جایگاهی ندارد.
حال بستـهبنـدی در این اقتصاد چه نقشی دارد؟
یکی از ویژگیهای مهم اقتصاد خدا محور پایداری آن است، در حالی که اقتصاد پول محور بسیار شکننده است. در اقتصاد پول محور هر پدیدهای به سادگی قادر است توازن اقتصادی را به هم بزند. در این اقتصاد اگر موردی بر اساس پیشبینیها پیش نرود میتواند کل اقتصاد را نابود کند. چرا که تنها انگیزه برای هر فعالیتی سودآوری آن است. به همین خاطر بسیاری از اختراعاتی که میتوانست تغییر اساسی در زندگی بشر ایجاد کند، به دلیل اینکه توازن اقتصادی موجود را به هم میزد، یا در نطفه خفه شد و یا به انحراف کشیده شده است. ما در این روزگار برای بدست آوردن مایحتاج خود، به پول احتیاج داریم و برای بدست آوردن پول از عمر خود مایه میگذاریم. پس در واقع برای خرید هر کالایی عمر خود را میفروشیم. (نکتۀ دردناک در این میان آن است که عمر را دیگر به هیچ قیمتی نمیتوانیم بخریم.)
اما هر کالایی بستهبندی شده عرضه میشود و پس از مصرف کالا بستهبندی آن تبدیل به زباله شده و دور انداخته میشود. پس با خرید هر کالا ما مقداری از عمر خود را دور میاندازیم. (هزینۀ بستهبندی در مورد کالاهای لوکس مانند شکلاتها و کالاهای کادوئی گاهی 70% قیمت کالا را شامل میشود.) حالا محاسبه کنیم که هر کدام از ما چه مقدار از عمر خود را دور انداختهایم.
با توجه به مطالب بالا در اقتصاد مقاومتی آن نوع از بستهبندی مورد وثوق است که پس از مصرف کالا، به دور انداخته نشود و به کالای دیگری تبدیل شود. به عبارت دیگر بستهبندی در اقتصاد مقاومتی از طبیعت الهام گرفته است. چرا که در طبیعت فضولات هر پدیده، غذای پدیدهای دیگر را تشکیل میدهد. مانند میوهها و مغزها که در یک پوست به نسبت مقاوم از برخورد با عوامل مخرب در امانند و آن پوست پس از مصرف میوه یا مغز، خود در چرخۀ طبیعت نقشآفرین است و به ادامۀ حیات کمک میکند؛ بستهبندی نیز با چنین دیدگاهی باید طراحی شود که پس از مصرف بتواند به سادگی بازیافت شود و یا به گونهای دیگر مصرف شده و به زباله تبدیل نشود. در حالت اول این نوع بستهبندی به مواد اولیۀ یک صنعت تبدیل شده و در چرخۀ صنعت و کارآفرینی نقش خود را ایفا میکند و در حالت دوم به کالایی مصرفی تبدیل میشود که بخشی از زندگی خریدار را پوشش میدهد.