ديگر کمتر کسی شک دارد که امروز ایران در معرض دشمنیهای خارجی قرار دارد.
روزگاری بحث بر سر توهم توطئه بود.
عدهای میگفتند بعضی در نظام جمهوری اسلامی، در توصیف توطئه و دشمنیهای غرب اغراق کرده و برای ثبات حکومت دست به بزرگنمایی در تهدیدها میزنند.
با آن که تاریخ انقلاب اسلامی نشان داده که بدنه نظام هرگز خالی از فرصتطلبان، مسئولان بیتدبیر و خواص بحرانساز نبوده اما خالی از تهدید نیز نبوده است.
بلکه به همان نسبت که عدهای بر طبل اغراقآمیز بودن توهم توطئه میکوبیدند پذیرش عدم توطئه نیز ابلهانه، سادهاندیشانه و به نوعی همسویی با برنامههای براندازی است.
امروز مردم ایران در میانه دو لبه یک قیچی قرار گرفتهاند.
یک لبه تبلیغاتی است که فشارهای اعمال شده بر مردم ایران را ناشی از سیاستهای نظام تعریف میکند و هدف آن قرار دادن مردم در مقابل نظام است و لبه دیگر دقیقا تایید همین موضوع در پیش روی مردم و شواهدی است که نشان میدهد بخشی از فشارهای وارده بر مردم که مدار آن بر مدار تحریمها و توطئههای بیرون از کشور منطبق شده نتیجه گفتار و کردار مسئولان نظام است.
اما این بیان با آن چه دشمنان نظام میگویند متفاوت است.
این یک انطباق تاریخی تاسفبار است.
یعنی شاید تاریخ انقلاب اسلامی هیچ گاه چنین هماهنگی در تحقق فشار بر مردم ایران را تجربه نکرده باشد.
نوشتهها و خاطرههای دوران جنگ تحمیلی حکایت از آن دارد که همدلی و همسویی کشورهای جهان در مخالفت با ایران در دوران جنگ تحمیلی بخصوص در ابتدای آن در شدیدترین شکل آن بود.
اما چرا امروز که ایران اسلامی بسیاری از سوءتفاهمها را حل کرده و جمع زیادی از مردم و دولتهای جهان حقیقت ایران اسلامی و موفقیتهای آن را پذیرفتهاند باید خود را در معرض چنین تهدیدهایی ببینیم.
باید بپذیریم که فشارهای غیرقابل انکاری که امروز بر اقتصاد کشور وارد میشود نتیجه خودزنیهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خودمان است.
فرایندی که از ابتدای دولت اصلاحات آغاز شد و قیچی لنگ و یک لبه تبلیغات غرب را که مشکلات مردم را ناشی از سیاستهای نظام معرفی میکرد تکمیل کرده و لبه دوم را از داخل نظام پیدا کرد.
با آغاز ترور شخصیتی مسئولان نظام توسط دیگر مسئولان و بیصبری مدعیان بازمانده از قدرت، فرصتی به دست سازندگان ابزار جنگ نرم افتاد تا قیچی لنگ خود را با تیغهای به نام تخریب و لجبازی مسئولان کشور تکمیل کرده و آن را تیزتر از تیغه خود ببینند.
یکدل نشدن و سست کردن پایههای مدیریتی کشور در قالب باصطلاح تنوير افکار عمومي، فراری دادن سرمایهها و استعدادهای کشور زیر سایه اختلافات بالادست نظام، شکستن پیاپی قوانین و ارزشها به همراه عبور از بعضی قوانین قابل اتکا توسط بعضی خواص، استفاده کردن از بالاترین جایگاههای نظام برای دعواهای قطعی و غیر استراتژیک (که گذشت زمان شخصی بودن بسیاری از آنها را نشان میدهد)، همه و همه باعث سست کردن چفت و بستهاي نظام میشود.
امام راحل بخوبی از اندیشههای اطرافیان خود خبر داشت.
امام به عنوان یک ایرانی از ویژگیهای شخصیتی ایرانیان که در کار تیمی و همگرایی مشکل دارند بیمناک بود.
بیدلیل نبود که پیوسته بر طبل وحدت میکوبید.
تمرین دمکراسی که از اواسط دهه هفتاد آغاز شد نتیجهای جز اختلافات و بیاخلاقیهای مسئولان در صحنه سیاست نداشته و مردم از این نشاط سیاسی جز تخریب و اعمال سلیقه مسئولان نسبت به هم چیزی ندیدند.
در واقع این فضای باز و پرنشاط تنها برای کسانی نشاط و هیجان داشت که به هر دلیلی به فکر کسب جایگاه در نظام جمهوری اسلامی بودند و نه مردم.
سهم مردم به جای مشارکت در تعیین همهجانبه سرنوشت کشور یا حداقل سرنوشت معاش خود، به پایینترین سطح یعنی نظاره زد و خوردهای حزبی و تاثیرپذیری از تصمیمات عدهای قلیل از مسئولان که صدارتی مقطعی و گذرا داشته و عملکرد پیش و پس خود را هم زیر سوال بردند تنزل یافت.
اگر چنین نبود سرنوشت تولید و تجارت و خدمات در کشور را تصمیمات یکشبه بانک مرکزی تعیین نمیکرد بلکه کارآفرینان واقعی صنعت و تجارت بازیگردانان اصلی آن بودند.
اکنون نیز اگر مهار بحران در هر بخش از صنعت به تشکلهای صنفی آن سپرده شود هم بار دولت سبک میشود و هم کارها اصولیتر و منطقیتر پیش خواهد رفت(1).
زمانی که نگاهها به سمت جذب مردم میچرخد (از ابتدای دولت اصلاحات) نظر مردم بیش از پیش ارزش مییابد.
وقتی قرار باشد سیاست ما عین دیانت ما باشد پس مردم با داشتن پشتوانههای اعتقادی قوی در کشور مانند علما و رهبری نظام، چندان تابع توسعه سیاسی و فرهنگی از طرف دولتها نیستند و نخواهند بود.
آن چه که میماند توسعه اقتصادی است که نخبگان و عوام، زبان آن را بخوبی میفهمند و بی هیچ پیشنیاز فرهنگی یا مذهبی باید حق اظهار نظر در آن را داشته باشند.
با این تفسیر، زمانی که با کوچک کردن دلهایمان و توسعه دعواها و بیاخلاقیها برای قیچی لنگ و ناقص براندازی نظام لبه دوم را مهیا کردیم بحث توسعه سیاسی براحتی از چشم مردم افتاد و ارزش نظام و دولت تابعه آن در کارایی اقتصادی تعریف شد.
آنچنان که دولت نهم نیز با شعاری نزدیک به همین فضا یعنی “عدالت” بر سر کار آمد.
حال پس از دلسردی مردم از ناکارآمدی مسئولان در حل اختلافات سلیقهای و بینشی بین خود، لبه دوم قیچی بر مدار ناکارآمدی نظام در حل معضلات اقتصادی مردم نیز حرکت میکند.
این وضعیت، دشمنان انقلاب را در بهترین موقعیت برای حمله به نظامی قرار داده که در حال تکمیل یا ترمیم زیرساختهای اقتصادی خود است.
دشمن در این نوع جنگ از ساز و کار بهتری برخوردار است.
کوتاهی ما در مدیریت اقتصاد کشور مانند بردن مهره وزیر خود به خانهای است که در معرض تهدید دشمن است.
با این کار، هزینه مبارزه را برای خود بالا بردیم.
مسئله اقتصاد یک مسئله زیرپوستی است و مانند سیاست، پرهیاهو و جنجالبرانگیز نیست.
داغ و درد آن نیز جانسوزتر است.
تا آن جا که مقام معظم رهبری که هیچ گاه در بیانات خود از بیتوجهی رسمی به توصیههایش دم نمیزد لب به شکایت گشود و در ملاقات با فعالان و مسئولان اقتصادی کشور به صراحت اعلام کرد که برخی مسائل را که ایشان گوشزد کرده مورد بیتوجهی مسئولان قرار گرفته است(2).
امروز برجستهترین برنامه نظام جمهوری اسلامی که برخلاف صدور انقلاب اسلامی بر تقویت و توسعه خود ایران تاکید دارد چشمانداز بیست ساله است که نقش جایگاه علمی، صنعتی و اقتصادی ایران در آن بسیار پررنگ و برجسته است.
غرب این نقش را بخوبی میفهمد زیرا زبان کاربردی خودشان نیز همین است.
این قسمت از برنامه توسعه برای ایشان گرانتر از بقیه چشمانداز است.
ضمن آن که به طور کلی محور چشمانداز توسعه بر تقویت حیات ایران با مدیریت نظام اسلامی میچرخد.
از این رو توقف چنین برنامه قدرتمندی مهمتر از هر چیز است.
غرب تشخیص داده قبل از رویارویی مستقیم با آتش سنگین این سنگر بهتر است عقبه و پشتیبانی آن قطع شود.
با وجود این، تجربه همه جنگهای عالم نشان داده آن چه که تلفات مهاجمان را در چنین شرایطی بالا نگه میدارد جانفشانی و از خود گذشتگی سنگرنشینان است که این هرگز در سایه اختلافات درونی آنها شکل نخواهد گرفت.
لبه قیچی براندازی نظام پیش از این به کار افتاده تا در چنین روزی اثر کند.
بر اساس آن چه پیش آمده امروز انگشت اتهام مشکلات اقتصادی کشور چه از خارج و چه از داخل به سوی مسئولان نظام است و بسختی میتوان نظر همه را فقط و فقط به سوی خارج از مرزها متوجه کرد.
مردم ايران در عین حجب و حیای سیاسی که دارند و آبروداری که برای نظام میکنند اما در میانه این دولبه قیچی که یک لبه آن مولود اختلافات داخلی و بیجنبه بودن صاحبان گرایشات سیاسی داخل کشور است در حال بریده شدن و نه له شدن هستند.
شاید بتوان گفت این مصداق ظلمی است که در حق مردم ایراندوست و اسلاممدار رفته و میرود.
و مصداق ظلم، تنها زندان و شکنجه و باج و خراج اضافه نیست بلکه اهل نبودن برخی دولتمردان است که فشاری بر مردم و کشور وارد میکند که اثرات تخریبی آن به مراتب بدتر از برخوردهای فیزیکی یا حیف و میل بیتالمال است.
این جا صحبت از نبودن آن اخلاقی است که در صدر اسلام باعث شد امام اول مسلمین و جانشین بحق پیامبر به خاطر حفظ و بقای اسلام نوپا چشم خود را بر غصب جایگاه پیامبر بسته، اعمال توهین و ضرب و جرح به خانواده خود و خاندان پیامبر را تحمل کرده و بدون داشتن پست حکومتی به جای تخریب خلیفه مسلمانان به نشر اسلام و اصلاح حکومت در بیرون از دایره حکومت بپردازد(3).
و آن گاه که با سرخوردگی عوام و خواص حکومت اسلامی که وي را بزور به مصدر خلافت کشاندند زمام امور را به دست گرفت هیچ گاه گذشتگان حکومت اسلامی را با وجود انتقادی که به ایشان داشت چنان نفی نکرد که اصل حرکت و تفکر اسلامی زیر سوال برود.
امروز شاهد آن هستیم از همان جایی در فشار بریده شدن قرار گرفتهایم که خود ساخته و تیزش کردهایم.
راه نجات هم در همین جاست.
درست است که به ظاهر همه فشارها از بیرون تدارک دیده و اعمال میشود اما این فقط یک لبه قیچی قطع حیات نظام است.
لشگر بیتانک و تفنگ دشمن که براحتی وارد کشور شده و در حال نابودی اقتصاد و پایههای اعتماد مردم به مسئولان نظام است از درهایی که خود ما باز کردهایم به داخل آمده است.
برای حل ريشهاي مسئله ابتدا باید آن درها را ببندیم.
میتوان خوشبینانه فرض کرد که اشتباهاتی شده و کسی به عمد قصد ایجاد فرصت برای حمله اقتصادی دشمن فراهم نکرده است.
این هم جای افسوس دارد.
آیا در جبهه اقتصاد کشور چنان قحطالرجالی بوده که سرداران و فرماندهان مقتدر اقتصادی نداشته باشیم و مرزهای اقتصاد این کشور براحتی زیر حملات اقتصادی دشمن قرار گیرد؟
آیا جز این است که پیش از این بسیاری از متخصصان عرصه اقتصاد کشور را به اشکال گوناگون دلسرد، بدنام و بیخاصیت کرده و از صحنه راندهایم.
شاید هم با کارشکنیها آنها را به دم تیغ ناکارامدی سپرده باشیم.
متاسفانه راهحل مشکلات اقتصادی کشور در مسائل سیاسی نهفته است.
اما نه بگونهای که غرب تبلیغ میکند.
نقطه رهایی درست در همین جا است.
دخالت دادن سیاست در اقتصاد منجر به شکلگیری اقتصاد سیاسی شده که تمام جهان را مورد تهدید قرار داده است.
فساد اقتصادی از رانت و رشوه میآید.
رانت و رشوه هم ابزار بازار سیاست و قدرت است(4).
نتیجه آن عدم شایستهسالاری است.
نتیجه عدم شایستهسالاری هم سقوط سنگرهای اقتصاد کشور است.
باید جلوی کارشکنی و تخریب در بدنه نظام را گرفت.
باید به دنبال همه افراد متعهد، بانفوذ، کارآمد و با تدبیر در تاریخ معاصر کشور که زنده هستند و کاری از ایشان برمیآید رفت و ایشان را به صحنه کشاند.
باید همه به یک سو نگاه کنند و آن حفظ عزت ایران اسلامی و مردم آن است.
باید نگاه علی(ع) به حکومت اسلامی را ترویج کرد تا از تفرقه در داخل پرهیز شود.
باید به سخنوری مخرب این خاص و آن مسئول نسبت به یکدیگر پایان داد.
نباید اجازه داد با هزینه از نام رهبری و زیر لوای عشق به ولایت از مداح تا روزنامهنگار و از روحانی تا سیاستمدار به کندن میخهای نظام پرداخته و بنایی سست و بیدفاع را از این کشور به جا بگذارند.
نخستین راه حل، بیرون آوردن اقتصاد کشور از شورباي ابتکار عمل و توجيهات تئوريک سياستمداران است.
به دنبال عناوين دکترا و فوق دکترا نگرديم.
اقتصادگرداني را از کساني بخواهيم که چرخاندن چرخ اقتصاد جامعه و کارآفريني وقتي براي پشت نيمکت دانشگاه نشستن و کسب مدارج دهنپرکن براي آنها نگذاشته است.
همانها که با وجود مديريت دهها و صدها نيروي کار و سر و کله زدن با انواع بازرسان دولتي تا به يک مديرکل دولتي ميرسند او را احترام کرده و بر بالای مجلس مینشانند.
به دوران جنگ تحميلي بازگرديم.
آيا صحنه نبرد در خطوط مقدم را تدابير دولت و مجلس فرماندهي ميکرد يا فرماندهان و رزمندگاني که گاهي نام حتي يک وزير را نميدانستند و در هیچ مدرسه نظامی آموزش ندیده بودند.
همانها با همان روحيه هنوز هم ميتوانند بي هيچ دستورالعمل و بخشنامهای از سوي دولتمردان و سیاستمداران، امنيت نظامي کشور را تضمين کنند.
اما چگونه است که چنين فضايي در نبرد اقتصادي شکل نگرفت و طی دو دهه اخیر خاکريزهاي صنعت و اقتصاد مدام در حال تهديد و سقوط قرار گرفتند.
چگونه است که در صحنه جنگ نظامی مهمترین ملاک اعطای درجه و مقام، مسئولیت پذیری، کارآمدی، از خودگذشتگی و امثال اینهاست.
امور را به دست فرماندهانی میسپاریم که بیشترین کارآیی و موفقیت را در کارنامه خود داشتهاند و آنها هستند که بیشترین شانس را برای امیر و سردار شدن و گرفتن مسئولیتهای مهمتر دارند.
اما این روش شایسته در صحنه جنگ اقتصادی عمل نشده و نمیشود. چرا؟
مگر برای دشمن فرقی میکند کجا ما را بزند.
دیروز آب را بر حسین(ع) و همراهان او بستند و بعد تک تک ایشان را از دم تیغ گذراندند.
امروز هم میخواهند همین کار را بکنند.
اما قرار بود نگذاریم چنین چیزی تکرار شود.
چه ميشود که رهبری دستور به مقاومت ميدهد؟
آن قدر فرماندهان اقتصاد کشور کوتاهي و بيمبالاتي کردهاند که کار به نبرد خانه به خانه کشيده و مردم بايد خانههاي خود را به سنگر دفاع از توليد ملي تبديل کنند.
در حالی که در جنگ نظامی، فرماندهان نظامی کشور بیشتر و بهتر توانستهاند مردم را از آسیب حملهها و درگیریهای نظامی دور نگه دارند.
هنوز هم دير نشده و کارهاي زيادي ميتوان انجام داد.
نخست اين که آن قيچي را از کار انداخته و آن فک دوم قيچي را که حاصل بياخلاقيها و انحرافات بعضي بازيگران کوچک و بزرگ صحنه سياست است کنده و از قيچي تهدید ایران اسلامي جدا کنيم.
همت و وحدت ملی لازم داریم که در سایه اعتماد به مسئولان و البته پیش از آن اثبات لیاقت و درایت ایشان شکل میگیرد.
لازمه این وحدت کنار رفتن خواص و مسئولانی است که به جای پوشیدن لباس خدمت و از خودگذشتگی، با آمال (و نه آرمانهای) کوچک و مقطعی جایگاه خدمت را اشغال کرده و فضا را برای دلسوزان و از خودگذشتگان کشور تنگ کردهاند.
براستی در سه دهه گذشته مدال لیاقت در صحنه اقتصاد (دفاع اقتصادی) کشور را به کدام فرمانده جبهه صنعت، اقتصاد و معیشت کشور میتوان داد؟
فرماندهان زیادی در بین مردم هستند.
وحدت هم لازم است.
پانوشتها
1- به مطلب “چالش صنعت کارتن، بحران برای همه صنعت” در همین شماره نگاه کنید.
2- ملاقات فعالان و برگزیدگان اقتصادی با مقام رهبری، 26/5/90
“…ما بايد به اين جا برسيم و بتوانيم خودمان را از درآمد نفت واقعاً بىنياز کنيم. يکى از بزرگترين بليات اقتصاد ما، و نه فقط اقتصاد ما، بلکه بليات عمومى کشور، وابستگى ما به درآمد نفت است.
من چند سال قبل از اين گفتم – البته آن وقت مسئولين دولتى از اين حرف هيچ استقبال نکردند – ما بايد به جائى برسيم که اگر يک روزى به خاطر قضاياى سياسى، اقتضائات سياسى، يا اقتضائات اقتصادى در دنيا، اراده کرديم که صادرات خودمان را مثلاً براى مدت پانزده روز يا يک ماه متوقف کنيم، بتوانيم…”
3- نهجالبلاغه، خطبههای شماره3، 6، 37 و نامه شماره 62
4- ملاقات فعالان و برگزیدگان اقتصادی با مقام رهبری، 26/5/90
“…مسئلهى مبارزه با فساد اقتصادى هم خيلى مهم است. البته متأسفانه هميشه اين جور است که مفسد اقتصادى در مرکز دولتى جای پا پيدا ميکند. يعنى يک کسى را پيدا ميکند که به او کمک کند، به او پاس بدهد، تا او آبشار بزند. تا کسى در داخل حصار نباشد که به آن متجاوز کمک کند، آن متجاوز نميتواند فساد اقتصادى بکند. لذا مسئولين دولتى موظفند نسبت به بُروز و نفوذ فساد اقتصادى در دستگاههاى دولتى بشدت حساس باشند…”