خطر بیخ گوش ماست!

بدون تردید هستند بخشی از فعالان چاپ که خود را مستغنی از دانستن و یادگیری می‌دانند و همواره بر این باورند که آموزش آن چیزی است که در کف کارگاه از استاد کار به شاگرد منتقل می‌شود و اساساً نگاهشان به موضوع آموزش نگاهی فانتزی و لوکس است.

جلال زکایی مدیرکل اسبق چاپ و نشر وزارت ارشاد و مدیر کنونی چاپخانه سروش در دهمین شماره کتاب سال بسته بندی که دی ماه 1395 منتشر شد نوشت:

“خطر بیخ گوش ماست”

اشتباه نکنید اصلاً بنا ندارم از لغو برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به “برجام” و بدعهدی طرف‌های غربی و تاثیر آن بر چاپ و بسته‌بندی ایران سخن بگویم. همچنین قصد ندارم از رکود حاکم بر بازار، فشار سازمان امور مالیاتی، عدم حمایت بانکها، رقابت‌های منفی و … بنویسم. چه آن که تا حال بسیاری در این‌باره سخن گفته‌اند و نوشته‌اند.
اما آن چه به عنوان خطر جدی بیش از پیش صنعت چاپ و بسته‌بندی ما را تهدید می‌کند، استغنای کاذب و اصرار بر ندانستن و یادگرفتن است.
نقل می‌کنند که روزی ملانصرالدین برای خریدن نان به نانوایی رفت و چون صف نانوایی شلوغ بود فکری به ذهنش رسید. اعلام کرد که کوچه بالایی آش نذری می‌دهند. مردم عوام برای گرفتن آش نذری، صف نان را رها کردند و به سوی آدرس غلط روان شدند. هنگامی که همه رفتند، ملا یک لحظه پیش خود فکر کرد، نکند واقعاً دارند آش نذری می‌دهند و ما این جا بی‌نصیب بمانیم، بهمین دلیل بدون این که نام بخرد، خود نیز بدنبال عوام به سوی محل خیالی برای گرفتن آش نذری روان شد.حکایت صنعت چاپ و بسته‌بندی ما هم بی‌شباهت به آش نذری ملانصرالدین نیست.
بحمدالله آن قدر در جلسات و سمینارها از زبان این و آن در سابقه و قدمت دویست ساله صنعت چاپ و توانمندی‌ها و ظرفیت‌ها و نظایر آن گفتیم و سخن راندیم که کم کم باورمان شد اساساً نیازی به یادگرفتن نداریم.
وضعیت اسفناک مراکز آموزشی صنعت چاپ کشور گویای این واقعیت است که نه تنها متولی دولتی این صنعت هیچ برنامه و نقشه‌ای برای بازآموزی و تربیت نیروی انسانی مورد نیاز صنعت چاپ ندارد، بلکه بخش خصوصی و اتحادیه‌ها نیز روی خوشی به موضوع آموزش نشان نمی‌دهند.
نبود مراکز آموزشی فنی حرفه‌ای، بلاتکلیفی معدود هنرستان‌های چاپ و مراکز علمی کاربردی موید این واقعیت است که آموزش دغدغۀ دست‌اندرکاران این حوزه نیست.
تجربه برگزاری چندین دوره کلاس‌های آموزشی چاپ دیجیتال و عدم استقبال درخور توجه ازسوی مخاطبان نیز است که خطر کم‌توجهی به بازآموزی و کسب اطلاعات روز موضوعی است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت.
البته موضوع عدم اقبال عمومی دست‌اندرکاران صنعت چاپ را نسبت به موضوع آموزشی می‌توان در چند بخش مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار داد.
ناکارآمدی سرفصل‌ها و موضوعات آموزشی می‌تواند یکی از دلایل عدم گرایش فعالان این صنعت نسبت به موضوع آموزش برشمرد. انتخاب موضوعات غیر کاربردی، غیر عملیاتی و انتزاعی از سوی برگزارکنندگان دوره‌های آموزشی و بی‌توجهی آنان به دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های روزمرۀ صنعت چاپ نیز می‌تواند از موانع شکل‌گیری دوره‌های کارآمد باشد که در این صورت آشنایی برگزارکنندگان دوره‌های آموزشی و مدیران مراکز علمی با نیازها و تنگناهای صنعت چاپ می‌تواند به تشکیل دوره‌های کارآمد کمک نماید.
نکته دیگری که می‌توان از آن به آسیب جدی حوزه آموزش یاد کرد، استغنای کاذب اهالی صنعت چاپ و گرفتار شدن آنان به آفت «همه چیز دانی» است. آفتی که در صورت همه‌گیر شدن آن، باید فاتحۀ توسعه و پیشرفت را یکباره خواند و روزهای ناخوشی را برای این صنعت به نظاره نشست.
بدون تردید هستند بخشی از فعالان چاپ که خود را مستغنی از دانستن و یادگیری می‌دانند و همواره بر این باورند که آموزش آن چیزی است که در کف کارگاه از استاد کار به شاگرد منتقل می‌شود و اساساً نگاهشان به موضوع آموزش نگاهی فانتزی و لوکس است.
اما نکته آخر این که شاید دغدغه‌های معیشتی و رکود حاکم بر بازار را نیز بتوان از دلایل عدم اقبال عمومی به موضوع آموزشی برشمرد. بدون شک کارگاه‌هایی که دچار مشکلات مالی و نگرانی‌های معیشتی خود و کارکنانشان هستند، قاعدتاً آموزش را جزء آخرین اولویت‌های کاری خویش قرار می‌دهند و در ابتدا سعی می‌کنند نیازهای ضروری‌تر و اولیه را در اولویت توجه داشته باشند. حال آنکه مراد ما از آموزش صرفاً آموزش‌های فنی و تکنیکال نیست و ای بسا آموزش‌های مدیریتی و فراگرفتن تکنیک‌های خروج از بحران و چگونگی کسب و کار در شرایط بحرانی هم جزء موضوعات آموزشی است که صاحبان بنگاه‌های چاپ باید به آن توجه داشته باشند.
بهر تقدیر آن چه امروز مشاهده می‌شود، عدم رویکرد مدیران دولتی و خصوصی چاپ نسبت به آموزش است که از آن می‌توان به عنوان زنگ خطری یاد کرد که در صورت تداوم می‌تواند به اتفاقات ناگواری در این صنعت منجر شود.
نیم نگاهی به سابقه کشورهای توسعه یافته موید این نکته است که هیچ یک از توفیقات بدست آمدۀ آنان حاصل اتفاق و تصادف نبوده است. بلکه برنامه‌ریزی توام با بهره‌گیری از آموزش توانسته راه را برای توسعه فراهم نماید.
از ابتدای سال 1396 تنها 8 سال با سال آرمانی 1404 فاصله داریم. سالی که قرار است بلحاظ علمی و اقتصادی در منطقه سرآمد باشیم. در سال 1404 که سال پایانی سند چشم‌انداز بیست ساله توسعه کشور بحساب می‌آید باید بتوانیم در رقابت با سایر کشورهای رقیب نظیر ترکیه، عربستان، امارات و … یک سر و گردن بالاتر بایستیم و این میسر نیست جز با توجه جدی و عملیاتی به آموزش!

بیشتر بخوانید . . .