تا سال 1375 من یک واردکننده بودم. در دوبی دفتر داشتیم و محصولات سونی را میفروختیم. یک بار از طرف سونی به عنوان یکی از فروشندههای موفق سونی به سمینار سونی در بانکوک دعوت شدم. در آن موقع من حدود پانزده نفر کارگر داشتم. میخواستم برای کارکنان شرکتم سوغاتی بخرم. چیزی که به خاطر تعدادش هم در گمرک به مشکلی برخورد نکند.
در فرودگاه بانکوک کمربندهای مناسبی دیدم که برند معروفی داشتند (کریستین دیور). این کمربندها در بستهبندی خوبی عرضه شده بودند و بسیار مناسب هدیه دادن بودند. قیمت را از فروشنده پرسیدم. گفت ده هزار بس(واحد پول تایلند). در آن زمان حدود هفت یا هشت هزار تومان میشد. قیمت مناسبی بود.
میدانستم که در اجناس در فریشاپ فرودگاه گرانتر از داخل شهر هستند. به همین دلیل در داخل شهر هم آن کمربند را جست و جو کرده و دیدم در مغازههای داخل شهر آن را هفت هزار بس میفروشند. یعنی سه هزار بس ارزانتر. گفتم خب موقع رفتن از همین ده پانزده تا میگیرم و مشکلی هم در گمرک پیش نمیاد.
با خود قرار گذاشتم که بعدا بیایم و آنها را بخرم تا این که همان روزها توماس یکی از دوستان ما در شرکت سونی به ما پیشنهاد داد یک شب سری به نایتمارکت بزنیم. فروشگاهی است در بانکوک که از شش عصر تا شش صبح فعالیت میکند.
در آن جا همان کمربندها را دیدم. اما فله بودند یعنی بستهبندی نداشتند و در کیسه ریخته شده بودند. قیمت آنها را پرسیدم. پاسخ فروشنده بسیار جالب بود. دو هزار بس! حتما او فکر کرده بود که من یک عدد کمربند خواهم خرید. به او گفتم اگر پانزده تا بخواهم چند میدهی؟ گفت یک هزار بس!
آن جا بود که من عمیقا به فکر فرو رفتم. چگونه تاجری چون من میخواستم کالایی را که یک هزار بس قیمت داشت به قیمت پنج تا هفت برابر بخرم. هر چه فکر کرده و این موضوع را از جوانب مختلف بررسی کردم دیدم چیزی جز بستهبندی نمیتواند دلیل آن باشد.
البته افزایش بها به دلیل بستهبندی هم باید حد و مرزی داشته باشد. من مخالف آنهایی هستم که به نام بستهبندی به مردم اجحاف کرده و گرانفروشی میکنند یا جنس بیکیفیت را در قالب بستهبندی به مردم میفروشند. برای مثال تولیدکنندهای برای بستهبندی ماست خود دویست تومان هزینه کرده و بهانه آن محصول خود را هزار تومان گرانتر میفروشد.
اتفاقا اینها مانع رشد صنعت بستهبندی در کشور هستند. حال آن که به نظر من سود تولیدکننده باید از محل اصل محصول باشد نه فروش بستهبندی آن. طبیعی است که بستهبندی باید باعث افزایش فروش شود و همان سود محصول را افزایش دهد نه سود را از محل هزینه بستهبندی ایجاد کند. این مفهوم در کشور ما جا نیفتاده است.
ما از بانکوک بازگشتیم و موضوع بستهبندی فکر مرا مشغول کرده بود. من دقیقا به همان نوع بستهبندی که کالای مورد نظر من را در بر گرفته بود فکر میکردم. آن بستهبندی وکیوم فرمینگ بود. ورق پلاستیکی که فرم گرفته و بزیبایی کالا را در خود جای داده بود و این کار از تزریق پلاستیک به دست نمیآمد.
از آن جا که تاثیر اقتصادی آن را به چشم خود دیده بودم و مدل اقتصادی آن برای من روشن بود به فکر افتادم که این کار را توسعه دهم. البته پیش از من پیشکسوتان زیادی در این کار اشتغال داشتند ولی آن روز فهم ارزش بستههای وکیومی فضای گستردهای از کسب و کار را برای من گشود و این دیدگاه ربطی به ارزشهای دیگر بستهبندی مانند بهداشت نداشت بلکه فضای کسب و کار آینده را در صنعت بستهبندی دیدم.
الان من اعتقاد دارم صنعت بستهبندی صنعت مادر است. روزی میگفتند ذوب آهن صنعت مادر است. من میگویم امروز صنعت بستهبندی صنعت مادر است. با توجه به طیف وسیع کالاهایی که مردم مصرف میکنند میتوان قاطعانه گفت صنعت بستهبندی صنعت مادر است.
سیحون چگونه ایجاد شد
پس از آن ماجرا یک بار من کالایی را برای ورود به کشور تدارک دیدم. این کالا که از هنگکنگ تهیه شده بود کابل بود که بسختی آن را تهیه و وارد کشور کردیم. در واقع مجبور شدیم آن را از مرز دیگری و با روش پیلهوری وارد کشور کنیم. به این دلیل قیمت تمامشده گرانتر افتاد. قیمت تمام شده بالا افتاده بود اما خوشبختانه کیفیت جنس هم بالا بود. آن یک محصول حرفهای بود. یعنی انتقال الکتریسته آن نسبت به محصولات مشابه موجود در بازار ما بالاتر بود زیرا تعداد رشتههای مسی بیشتری داشت. اما شبکه فروش معمول بازار متوجه این کیفیت بالاتر نمیشد و این تفاوت را حس نمیکرد.
در آن زمان من هنوز تحت تاثیر ماجرای بانکوک بودم و به ذهنم رسید که بستهبندی میتواند کمک کند که این اختلاف کیفیت و ارزش کالای من به چشم آید و بازار از این مقایسه یکسان دست بردارد. زیرا من نمیتوانستم با گفت و گو و چانهزنی یک یک فروشندگان و عوامل بازار را نسبت به کیفیت بالای محصول خود توجیه کرده و علت قیمت بالاتر آن را توضیح دهم. یا با تبلیغات زیاد این موضوع را جا بیاندازم.
من به این نتیجه رسیدم که بستهبندی خوب میتواند کالای خوب را معرفی کند و بفروشد. بستهبندی کیفیت کالا را بیان میکند. بنا بر این رفتم سراغ کارگاه کوچک یکی از دوستانم و با او در آن کارگاه شریک شدم.
آن روز ما قالبی ساختیم و با آن برای چهارصد هزار کابلی که داشتیم بستهبندی وکیوم فرمینگ تولید کردیم. نتیجه همان بود که دل و عقلم به من میگفت. تمام کالای من براحتی و با یک نرخ فروش رفته و سود کرد.
آن جا بود که نکته دوم را هم دریافتم. این که کیفیت خوب باید در بستهبندی خود نمایان باشد. یعنی بستهبندی وظیفه دارد کیفیت خوب کالا را به خریدار بفهماند. بستهبندی به مصرفکننده علامت میدهد. مصرفکنندهای که ممکن است در آن حوزه تخصص کافی را نداشته باشد. ظاهر هر چیز اطلاعاتی به ما میدهد که میتواند باعث قضاوت ما درباره آن شود. پس بستهبندی یک کالای خوب و با کیفیت باید بتواند این کیفیت را به مشتری بفهماند.
از این جا به بعد من این کار را ادامه دادم. کم کم واردات را پایان داده و کار روی محصولات با کیفیت داخلی را توسعه دادم زیرا این رشته از کار را بسیار ضعیف و رشدنیافته دیدم.
به هر حال ما در سال 1376 به صورت جدی این کار را آغاز کرده تا این که در سال 1379 شرکت سیحون را به طور رسمی ثبت کردیم.
تفاوت سیحون با دیگران
ما سعی کردیم خیلی حرفهای با کار برخورد کنیم. مسئولیتهای زیادی در رابطه با این کار را بر دوش گرفتیم. یکی این که ما به یک قالب اکتفا نکردیم. این که یک قالب عمومی بسازیم و دایم از آن به صورت انبوه تولید کرده و منفعتش را ببریم.
در واقع اصلا دیدگاه من این گونه نبود که یک قالب پرفروش را پیدا کرده و مانند بعضی همکاران ما مشابهسازی کنم. تمام کارهای ما ابتکاری بوده است. اکنون از دویست قالبی که در اختیار داشته و با آن تولید میکنم تنها یک قالب آن کپی از بازار است. یکصد و نود و نه عدد دیگر آن ابتکاری است و فرایند طراحی صنعتی، آزمایش و تولید آن را با روشهای تحقیقات صنعتی پیش بردهایم.
تفاوت دیگر این است که ما به داد صنایع میرسیم. یعنی تولیدکنندگانی که نیاز به بستهبندی خاص کالای خود دارند را کمک میکنیم. ما برای آنها طراحی میکنیم، قالب اختصاصی میسازیم، محصول را تولید میکنیم و به آنها تحویل میدهیم. از جمله اینها بخشهای دارو و لبنیات هستند.
همچنین بسیاری از واردکنندگان که ایشان کالا را به صورت فله وارد کرده و نیاز به بستهبندی اختصاصی برای آن دارند.
یکی دیگر از وجوه تمایز سیحون این است که ظروف اختصاصی تولید میکند. یعنی هر کس در این کشور مشکل بستهبندی داشته باشد میتواند به ما رجوع کند تا مشکل او را حل کنیم.
بازار ما در حال حاضر کوچک است. بویژه در دو دهه گذشته که تحریمها باعث شدند که ایران در حد بازار داخلی متوقف بماند. ما نتوانستیم بازار صادراتی بزرگی را در ده سال گذشته به دست بیاوریم. از این رو هدف عمده همان بازار داخلی بوده است. یعنی اصولا تولیدکنندگان ما نمیتوانستند محصول نهایی خود را صادر کنند.
در این راستا من به فکر افتادم روشی را در قالبسازی اجرا کرده و در تولید انبوه به کار گیرم که با کمترین هزینه و کمترین زمان ممکن بتوانم نیاز شرکتهای نیازمند را تامین کنم.
ما بازار کوچکی داریم. اگر بازار صادراتی داشته باشیم ارقام تولید ما این قدر پایین نباید باشد. این بازار کوچک و تیراژ پایین با عث میشود که من دستگاهی را تامین کنم که بتواند در تیراژ پنج میلیون هزینههای من را سر به سر کند. از این رو به گونهای عمل کردیم که تولیدکنندگان بتوانند با وضعیت موجود خود از طریق ما قالبسازی کنند. ویژگی کار ما این است که با سرمایهگذاری اندک کارهای بزرگ تولید کنند.
من علاقه دارم این صنعت رشد کند و دوست دارم یکی از کسانی باشم که در پیشبرد این صنعت نقش ایفا کرده و نسلهای بعدی بدانند که سیحون چند گام مثبت در این زمینه برداشته است.
اکنون ما برای یکصد و پنجاه شرکت به طور اختصاصی ظرف تولید میکنیم و بخش کمی از تولیدات ما نیز محصولاتی هستند که طراحی و تولید کردهایم تا توسط خودمان به بازار ارائه شود.